زینب می آید
خواهر نگو خاکستر خواهر می آید
با کوهی از غم خسته و بی پر می آید
ای شاهد بر نیزه ی دربدری هام
چشم تو روشن صاحب معجر می آید
امروز یعنی با صدای «یا حسینم»
ته مانده ی جانم کنارت در می آید
ای بی کفن! ای بی سر و سامانی من
برخیز زینب را ببین با سر می آید
با دستباف مادر و گهواره و مشک
همراه من یک حلقه انگشتر می آید
یادت می آید با چه شکلی رفتم، اکنون
انگار اصلاً یک کس دیگر می آید
***
از شهر بی شرم نگاه خیره سرها
سقّا کجایی؟ دختر حیدر می آید!
علیرضا لک